جدول جو
جدول جو

معنی رزق دادن - جستجوی لغت در جدول جو

رزق دادن
(تَ غَیْ یُ کَ دَ)
روزی دادن. روزی رساندن. روزی بخشیدن:
چو نتوانست با چندان تکلف
سلیمان ماهیی را رزق دادن.
علی شطرنجی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راه دادن
تصویر راه دادن
اجازۀ عبور دادن، به یک سو رفتن و راه را برای عبور کسی باز گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرق دادن
تصویر فرق دادن
از هم جدا کردن و تمیز دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روی دادن
تصویر روی دادن
به وقوع پیوستن امری، رخ دادن، اتفاق افتادن، پدید آمدن و واقع شدن امری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزه دادن
تصویر مزه دادن
کنایه از خوشایند بودن، مزه داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفق دادن
تصویر وفق دادن
مطابقت دادن، سازش دادن
فرهنگ فارسی عمید
(تُ کَ دَ)
جنگ کردن. رزم کردن. جنگیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رضا دادن
تصویر رضا دادن
پذیرفتن پروا دادن راضی شدن رضایت دادن قبول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رصد دادن
تصویر رصد دادن
آشنا به علم ستاره شناسی، منجم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبق دادن
تصویر سبق دادن
درس دادن آموختن
فرهنگ لغت هوشیار
راندن (مطلقا)، راندن چارپایان. یا سوق کلام (حدیث) نقل کلام بیان حدیث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجا دادن
تصویر رجا دادن
امید بخشیدن، امیدوار ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
اظهار عقیده کردن، حکم کردن، رای دادن، چاشتن و یچیرنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه دادن
تصویر راه دادن
گذاشتن راه برای کسی تا بگذرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرق دادن
تصویر فرق دادن
جدا دانستن باز شناختن اختلاف نهادن تشخیص دادن امتیاز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزه دادن
تصویر مزه دادن
خوش مزه بودن غذا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفق دادن
تصویر وفق دادن
سازگار کردن مطابق کردن سازگار کردن، مطابق شدن سازگار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرز دادن
تصویر هرز دادن
روان کردن آب درزمین های لم یزرع، هدردادن تلف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرز دادن
تصویر هرز دادن
((هَ دَ))
روان کردن آب در زمین های لم یزرع، هدر دادن، تلف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راه دادن
تصویر راه دادن
((دَ))
رخصت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وفق دادن
تصویر وفق دادن
((~. دَ))
مطابق کردن، سازگار کردن، مطابق شدن، سازگار بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رضا دادن
تصویر رضا دادن
((~. دَ))
راضی شدن، رضایت دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
Vote
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
Spirit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رنگ دادن
تصویر رنگ دادن
Tinge, Tint
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
вдохновлять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
голосовать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رنگ دادن
تصویر رنگ دادن
окрашивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
beflügeln
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
wählen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رنگ دادن
تصویر رنگ دادن
färben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
надихати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رنگ دادن
تصویر رنگ دادن
фарбувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رای دادن
تصویر رای دادن
голосувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از روح دادن
تصویر روح دادن
ożywiać
دیکشنری فارسی به لهستانی